برگزیده

مجموعه ای از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه ایرانی قسمت 356

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

اوضاع احوال-وضع و حال

چک و چانه-کنایه از دهان

رنگ شدن-گول خوردن

زیرش زدن-زیر چیزی زدن

آب نخوردن(درنگ نکردن)

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن

به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن

زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه

چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن

چِخ کردن-راندن سگ

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

چُل کلید-جام درویشان

از کاسه درآمده(بیرون‌زده، ورقلمبیده)

زهره ترک شدن-زهره آب شدن

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

چرکمرده-نگا. چرکمُرد

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

بالینی-کلینیکی

چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن

آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)

دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

چوچول باز-دغل-بی حیا

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

بالا تنه-از کمر به بالای بدن

 

دزد زده-سرقت شده

زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی

بوگندو-آدم کثیف و بد بو

افسارسرخود-خود‌رای-افسارگسیخته

 

جفنگیات-سخنان یاوه

ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند

راپرتچی-گزارش دهنده

حیوونی-نگا. حیوانکی

چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی

خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

دهن بسته-حیوان

دست و پا-توانایی-عُرضه

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

 

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

پر پر کردن-نزدیک شدن بلا

ایراد بنی‌اسرائیلی(بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت)

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن
خانه زاد-نوکر-خدمت گزار

خش-صدای گرفته-خراش

حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن

باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

جَخت-متضاد صبر

پف کرده-بادکرده-ورم کرده

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن

آب تاختن(پیشاب کردن)

دیر کردن-تاخیر کردن

 

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

زورکی-از روی بی میلی-تصنعی

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک
اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن

خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد
پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن
تو در تو- تو به تو
دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده
 

دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن

برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن

دقه-دقیقه

خبر چین-سخن چین-جاسوس

احوال گرفتن-جویای حال شدن

بی فک و فامیل-بی کس و کار

چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن

اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن

جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

از زبان افتادن-لال شدن

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

بِدو بِدو-با شتاب-سریع

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

پات-بی آبرو-بی تربیت

رده-حرف زشت یا نامربوط

شعله‌ی آتش

زهکونی-اردنگی-تیپا

از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان به‌در رفتن

زیر دل زدن-تهوع آوردن

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن

تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر

جاده کوبی-راه صاف کردن

تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن

پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن

تنگ بودن وقت-دیر شدن

 

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

دزد و دغل-نادرست و مکار

پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن
جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات

دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

آلکلی-معتاد به الکل

پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن

دست کج-نامطمئن-دزد

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

خُردینه-بچه ی خردسال

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

خداحافظی کردن-به درود گفتن

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

چار دستی-قمار چهار نفری

دیر فهم-کند ذهن-کودن

پروار-فربه-چاق

بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت

آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده

ته تغاری-آخرین فرزند خانواده

خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه

اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی

بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن

اهل نشست-تارک دنیا-گوشه‌نشین

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن

خوردگی-ساییدگی-فرسودگی

زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن

الفرار-گریز-بگریز !

زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

حبف و میل-ریخت و پاش

 

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

زالو-آدم سمج

انگشتر پا(چیز بی‌ارزش)

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده

زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند

آل-موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند

آی زرشک-آی زکی

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

چیل-آدم بد بیار

آینه‌ی بخت-آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد

بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

چغاله بادام-بادام نارس

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن

زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

آفتاب را به‌گز پیمودن(کوشش بی‌هوده کردن)

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

دوبل-دو برابر

آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی
تو دار-راز نگهدار

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن

دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن

از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)

رتوش-دستکاری و آرایش عکس

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

تلمبار- تل انبار

جز و ولز-نگا. جز و وز

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)
خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

 

بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

حالا حالاها-مدت دراز

چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

آه در بساط نداشتن(سخت بی‌چیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

اروای ننه‌ات(ارواح بابات)

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

بارانداز-جای پیاده کردن بار

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

پس بودن-عقب افتادن از دیگران

تیپا خوردن-رانده شدن

آیَم سایَم-گاه‌کاهی

تک و تو-توان و قدرت-شتاب

بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته

زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند

دست دوم-کار کرده-مستعمل

جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند

بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند

افسارگسیخته-سرکش

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن

 

راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

تپلی-گرد و چاق
چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند

چُس افاده-افاده ی بی جا

اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)

از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

اتر خان رشتی-آدم پرافاده

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت

چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن
پا در رکاب-حاضر و آماده

ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده

چرکوندی-لکه دار کثیف

خرابکار-اخلالگر-تروریست

 

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

احتیاطی(نجس، ناپاک)
آب و خاک-میهن-دیار

دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن

خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد

اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر

تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت

پا گرد-محل چرخیدن پله ها

توپ-پرشده-کامل-بی نیاز

چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد
تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

درد گرفتن دل از اسهال

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بی‌جلا و جلوه شدن

دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن

تخته پوست-زیرانداز پوستی

بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن

باجه-جای بلیت فروشی

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری

ترید- تلیت

از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

در دست-آماده-حاضر

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

الحق-به‌راستی-حقیقتن

دل رحم-مهربان

آبِ کبود-آسمان

دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی

چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)

آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

دست کم-حداقل

باربند-جای نهادن و بستن بار

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

خلاف شرع-ضد قانون شریعت

تلمبار- تل انبار

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

دست پاچه-شتاب زده-مضطرب

بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو

از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن

آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)

دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی

بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

بی معنی- بیخود

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

خرس-چاق و درشت-تنومند

از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

 
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی
خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن

جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش

با دست و پا-آدم زرنگ

حاشیه دار-کناره دار

 

آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)

جرواجر کردن-پاره پاره کردن

از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن

خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد

تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن

ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)

تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

آهو چشم(معشوق، شاهد)

دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

پشته کردن-روی هم انباشتن

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن

دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)

خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

رم دادن-رماندن-فراری دادن

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند

تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم

حمله-بیماری غش-صرع

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال

دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

زورکی-از روی بی میلی-تصنعی

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

دستکاری-دست بردن در چیزی

خدا نگهدار-خدا حافظ

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن

خم گرفتن-فنی از کشتی

خنک کردن-سرد کردن

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

ازراه‌نرسیده-در همان لحظه‌ی رسیدن-به مجرد ورود

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند)

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

خرج راه-هزینه ی سفر

چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند

پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

دست کج-نامطمئن-دزد
تو به تو-گوناگون-لا به لا

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

 

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن

جزاندن-آزار و اذیت کردن

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)

خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی

دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

داوطلب-خواستار-نامزد

آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

آمده(شوخی و لطیفه)
بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده
رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن
ریش شدن-ریش ریش شدن

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

دو لَتی-در دو لنگه ای

دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن

رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن

 

دلچسب-دلپذیر-مقبول

بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت

پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن
آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)
بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن

چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست

تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن

خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن

ریز بافت-پارچه یا فرش طریف

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

چراغان کردن-جشن گرفتن

دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن

چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

زیر دُم سُست-زن منحرف

جاگرم کردن-در جایی ماندن

چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد

دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد

مال دنیا

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

 

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی

خنگ-نادان-ابله-کودن
آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)

جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن

خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

چَک-سیلی-کشید

دله-ظرف حلبی

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

بغل گرفتن-در آغوش گرفتن

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن

بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار

چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

آمده-شوخی و لطیفه

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد
زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن

 
بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

 

بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن

خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)

الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)

چاپی-حرف دروغ و بی اساس

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

ازرق-چشم زاغ

زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

اُرُسی-کفش

بده اون دستت-آی زکی !

دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق

از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی‌توجهی قرار دادن)

دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

چته ؟-تو را چه می شود ؟

آمده-شوخی و لطیفه

تیپا خوردن-رانده شدن

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

ارزانی(بخشیدن، دادن)

رج کردن-رج بستن

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده

استخوان‌دار(محکم، بااراده)

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

جا-رختخواب-بستر

زیر گرفتن-زیر کردن

دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن

دستِ راست-سمت راست

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی

دخترینه-دختر-مونث

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

آب آتش مزاج-می سرخ

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن

تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده

خاطر جمع-مطمئن

تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا

رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن

خایه دار-با جرات-شجاع

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)

دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
آهنگ ریپ‌دار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد
جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)

افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)

خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال‌تراشی کردن

دهن دره-خمیازه

این سفر(این بار)

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

اجل معلق-مرگ ناگهانی

خندق بلا-شکم
چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت

دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

تمام و کمال-کامل-به تمامی

خطایی-نوعیز آجر

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

 

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن
دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد

خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام

حرف نشنو-خیره سر و یکدنده

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن

 

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

زحمت کش-کارگر-پیشه ور

رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه

خیک کسی پر بودن-سیر بودن

بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

جمع کردن-گرد آوردن

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

 

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

 

جبهه ی جنگ-میدان جنگ

پینه زدن-وصله کردن

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت

راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن

آبِ خشک-آب بسته

تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن

جلز-نگا. جز

دهن دره-خمیازه

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)
آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت

 

آب آتش زده-اشک

دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت

ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل

به سر دویدن- با سر رفتن

جود-یهودی-حهود

اَکه ننه(آدم آب‌زیرکاه)

چاک زدن-نگا. چاک دادن

دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول

خرناس کردن-خرخر کردن در خواب

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن

داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن

باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

خجالت زده-شرم زده-شرمگین

از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ

 

دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم

آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

 

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)
روغنی-آلوده به روغن

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

اشک کوه-یاقوت-لعل

 

ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن

زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته

 

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

آینه‌ی بخت-آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد

بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن

پاشنه بخواب-کفش راحتی

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه

جگرک-نگا. جغور بغور

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

بخت-شانس-اقبال-شوهر

چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد

آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)

افسارگسیخته(سرکش)

داش-لوطی-مشدی

آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن

آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن

پیش کنار-بیضه-خایه

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

چار طاق-به طور کامل

آتشی شدن-از کوره در رفتن

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن

از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)

داوطلب-خواستار-نامزد

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

آفتاب‌زردی(غروب آفتاب)

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

پا بر جا-ثابت قدم-استوار

چار میخ-اذیت و آزار سخت
پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی

 
توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

احوال گرفتن-جویای حال شدن

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

بچه افتادن-سقط شدن جنین

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار
جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان

جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

زیر پوش-جامه ی زیرین

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

از خود در آوردن-دروغ‌پردازی کردن

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

رمبیده-خراب شده-فرو ریخته

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

بلند بالا-قد بلند

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

 

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

 

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن

دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

چه غلط ها !-چه فضولی ها !

خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس

خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس
خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن
حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)

با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن

دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن

اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)

خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی

چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

درگذشت-مرگ

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

ریختن روی دایره-روی داریه ریختن

زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن

رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن
بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

زن بردن-همسر گرفتن مرد

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

الحق-به‌راستی-حقیقتن

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن

ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت

حق شناس-سپاس گزار

تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت

دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران

دیر کرد-تاخیر-تعویق
پخش-پراکنده

تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن

پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن

حرف گوش کن-حرف شنو

به حق پیوستن-مردن
آتشِ تر-شراب-لب معشوق

هرمار-ز درد بی درمان-کوفت

جود-یهودی-حهود

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

الحق و الانصاف-انصافن-حقن

خبرنگاری-کار خبرنگار

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده

آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)

آی زرشک(آی زکی)

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

چوبدار-گله دار-گوسفند دار

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

ادب‌خانه(مستراح، طهارت‌خانه)

جز و ولز-نگا. جز و وز

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

 

تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر

حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

بوی نا-بوی ماندگی

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن

پُلوغ-ازدحام-بی نظمی

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

خُل-نیمه دیوانه-سفیه

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

دست دوم-کار کرده-مستعمل

به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن

آش دهن‌سوز-هر چیز مطلوب و پسندیده

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده
پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک

دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

چارلا-چهار لا-چهار تو

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

 

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

دارا-ثروتمند

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

حساب کشیدن-حساب خواستن