برگزیده

مجموعه ای از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه ایرانی قسمت 76

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن

برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی

دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن

چروک-چین و شکن

اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند

دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن

خاطر خواه-عاشق-دل باخته

درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی

پینه-وصله-پوست سخت شده

پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل
حَب-قرص

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

بوگندو-آدم کثیف و بد بو

بامبول زدن-حقه سوار کردن

دست و پا کردن-فراهم آوردن

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن

تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان

 
جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن

دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت

زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه
حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

بی پرده-رک و صریح-آشکار

ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت

برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن

دوره-مهمانی-زمانه

درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک

تق سرما شکستن- تک سرما شکستن

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

رضا شدن-راضی شدن

زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن

توجیهی-برنامه های توضیحی

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

آش و لاش-به‌کلی متلاشی‌شده-له‌ولورده

ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

بده بستان-داد و ستد-معامله

آدم بی‌معنی-آدم بی‌خود

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن

پوشک-کهنه ی بچه

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)
خلق الله-مردم
تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن

از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد

بازار کوفه- بازار شام

 

ارواح شکمت(ارواح بابات)

به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن

دوخت و دوز-خیاطی

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷

چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن

آپارتی-زن بی‌حیا و بدزبان-سلیطه-پاچه‌ورمالیده

این سفر(این بار)

زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن

حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن
بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)

چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)

راحتی-دمپایی

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

ایراد بنی‌اسرائیلی(بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت)

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن
جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

دستِ چپ-سمت چپ

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست
حرف بی ربط-سخن نامربوط

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

چِخی-سگ

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

امن و امان(بدون بیم و هراس)

چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن

آب رفتن(بی‌اعتبار شدن، کوچک شدن)

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

چوب زدن-با چوب تنبیه کردن

بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

 

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

آه در بساط نداشتن-سخت بی‌چیز بودن-بیچاره و بینوا بودن

در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن

تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید

از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن

زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند

ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

دسته دیزی-قوم و خویش دور

پیمانی-استخدام غیر رسمی

خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

اروای ننه‌ات(ارواح بابات)

خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن

خایه-بیضه-جرات

دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

ریختن روی دایره-روی داریه ریختن

خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته

رودرواسی-رودربایستی

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

چرکوندی-لکه دار کثیف

چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

حق و حساب-باج سبیل-رشوه

زیر شلواری-زیر جامه
زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

تیر کردن-نشان کردن

 

حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن

خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

دخترینه-دختر-مونث

 

پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی

ابوقراضه-ابوطیاره

ژوری-هیئت داوران

ته آواز-صدای نسبتن خوب

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)

بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش

پیسی-بد رفتاری-آزار

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

اجاق(دودمان)

پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن

پیاله فروش-میخانه چی

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

از شیر مادر حلال‌تر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)

بجا آوردن-شناختن-دریافتن

خِفت-نوعی گره

چس خور-آدم خسیس-بخیل

وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)

جاشو-باربر

چَه چَه-صدای بلبل

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده
زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان
دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

چیز خور شدن-مسموم شدن

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

این سفر(این بار)

چل و چو-خبر دروغ-شایعه

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

 

از مخ معاف بودن-دیوانه بودن

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام

دو قلو-دو بچه ی همزاد

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن

دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن

پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع

خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب

خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

 

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد

ته آواز-صدای نسبتن خوب

خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن

خانه به دوش-بی خانمان-آواره

چوغ-چوب

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی

پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه

درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد

زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

ارزانی-بخشیدن-دادن

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

خایه دار-با جرات-شجاع

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

بخت-شانس-اقبال-شوهر

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

آب لمبو-چلانده‌شده-فشرده

زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن

چرسی-آدم معتاد-افیونی

ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید

دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن

از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)

تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند

ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی
زنبور زدن-نیش زدن زنبور

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند

پشک انداختن-قرعه کشیدن

پرت شدن-دور افتادن از مطلب

پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن

پینکی رفتن-چرت زدن

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

چاییده-سرما خورده-زکام گرفته

دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

زرت و زورت-زرت و پرت

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

داش-لوطی-مشدی

تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن

پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا

به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن

باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام

زندگی-مال-وسایل کار و خانه

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

 

اشک کوه-یاقوت-لعل

چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده

 
 

تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن

در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

جاهل-جوان-نادان

رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض

انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن

 

دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)

تیر در کردن-تیراندازی کردن

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز
جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن
داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن

آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)

 

برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن

پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

آمد(فرخندگی، خوش‌قدمی)

تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

آوار شدن سر کسی-بی‌خبر نزد کسی در آمدن

چیل-آدم بد بیار

به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن

زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش

تک و تو-توان و قدرت-شتاب

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

حاجی ارزانی-گران فروش

دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند

از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز

تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر

اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب
زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند

تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود

خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند

ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن

دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن

پیش کردن در-بستن در

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن

 

بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته

 

تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

انگشت‌پیچ(نوعی گز رقیق)

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن

اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن

جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا

چارچار زدن-بی حیایی کردن

تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ

چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن

حلال واری-نگا. خلال وار

ازدست‌رفته(عاشق)

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

خر زور-نیرومند-پرزور

 

رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن

آب رفتن-بی‌اعتبار شدن-کوچک شدن

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن

از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن

جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید

حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله

بد مروت-نامرد-ناجوانمرد

در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن

چوروکیده-پر چین و چوروک

 
چار چشم-کسی مه عینک می زند
آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)
چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب

بی ریخت کردن-کتک زدن

حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری

چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن

باد گلو زدن-آروغ زدن

چیله جمع کردن-گردآوردن چیله

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

آبی از کسی گرم نشدن(بهره‌ای از کسی نبردن)

زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن

چرند-حرف پوچ و بی معنی

چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)

برادر زاده-فرزند برادر

آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند

ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)

بد گل-زشت-بد ترکیب

آتش بی‌باد(ظلم، می)

جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

خدا برکت بده-نگا. خدا برکت

الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))

خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است

بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد

پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن

ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)

حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)

 

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)

خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی

آبِ خشک-آب بسته

چشمه-نوع-قسم

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن

آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

در دست-آماده-حاضر

اروای ننه‌ات-ارواح بابات

اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)

داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

 

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن

پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند

زیر شلواری-زیر جامه
خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته

زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن

دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا

خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه

آخر‌دست (سر)(بالاخره، سرانجام)

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)

راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن

خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد

دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش

دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن

پخته-با تجربه-دنیا دیده

تپه گذاشتن-بول کردن

روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن

بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان

خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن
زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

خبر داغ-خبر بسیار مهم

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد
در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن

خنکای صبح-سحرگاه

خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن

آفت(زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز)

زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود

چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

چول کردن-شرمنده کردن

ابرو فراخی(خوشدلی، گشاده‌رویی)

آب و رنگ-طراوت و شادابی

 
دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

 

چشمه-نوع-قسم

ته نشین-رسوب کرده

خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند
پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن

روکاری-کار روی بنا یا چیزی

خواربار-ارزاق-خوراک

از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند

تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری

به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن

بنا-قرار

 

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

اسم شب-کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب
حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

 

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

خرفت-نادان-ابله-کند ذهن

جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش

چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن

پفکی-سخت بی دوام و ضعیف

 

دریافتی-حقوق

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

زبر-خشن-غیر لطیف

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند

 

چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن

افتادن دست-از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن

امن و امان(بدون بیم و هراس)

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن

زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش

پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

خاطر جمع-مطمئن

تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند

بمیرم-قربان بروم

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

چرک و خون-چرک آلوده به خون

آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن

ریز بافت-پارچه یا فرش طریف

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

پیر شَوی-عمرت دراز باد

 
 

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

حلق آویز-به دار کشیده

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)

در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن
به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

چین و خم-پیچ و تاب

آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)

پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف
اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه

به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)

حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن

ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن

از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن

تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن

 

چیلی-بدبیاری

در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن

عینک ذره بینی بسیار قوی

زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن
در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد

اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر

خر بی یال و دم-احمق-نادان

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

دولابچه-کمد کوچک

دهنه سرخود-بی بند و بار

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

باد خوردن-هوا خوردن

 
از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن

تنوری-پخته شده در تنور

جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد
اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)
خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه

آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست)

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

پهن شدن آفتاب-روز شدن

 

جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن

ازرق-چشم زاغ

الحق-به‌راستی-حقیقتن

پایین دست-طرف پایین

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا
اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)

چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

 

پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال

جا آمدن حواس-به هوش آمدن
حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه

خود را بستن-پول دار شدن

افتادگی-پریشانی-احتیاج

 
جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

آب به چشم آمدن-طمع کردن

رسانه-وسیله ی ارتباطی

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

باب-مرسوم-معمول

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

چرکمرده-نگا. چرکمُرد

پا به فرار گذاشتن-گریختن

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

خطایی-نوعیز آجر

آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی

چارچار زدن-بی حیایی کردن

تا-توانایی

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)

آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار

پیش پیش-جلو جلو

پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن

چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند

پشم علیشاه-درویش بی قدر

خودآموز-بدون آموزگار

دسته دیزی-قوم و خویش دور

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند
 

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

خشکه بار-نگا. خشکبار

حیوونی-نگا. حیوانکی

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

دنیا آمدن-زاده شدن

 

این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ

بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن
چارخانه-شطرنجی
توپ-پرشده-کامل-بی نیاز

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

چینه-دیوار گلی

پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن

بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

حق-باج سبیل-رشوه

زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی

پشه کوره-پشه ی ریز

 

جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن

خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد

پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن

بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن

بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی
بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش

پَتی-لخت-برهنه

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)

دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب

چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب

زهره ترک شدن-زهره آب شدن

حرف شنو-سر به را-مطیع

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند