پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد
خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب
ابنهای-کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد
ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن
آشی شدن-سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر
پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن
بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش
حبف و میل-ریخت و پاش
جای پا-اثر-نشانه-رد
رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست
درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن
انداختن پشت گوش-سهلانگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن
از دست دادن(گم کردن)
آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)
دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی
آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب
ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت
ازخودراضی-متکبر-خود پسند
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد
خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن
آخر و عاقبت(نتیجهی خوب)
حیوونکی-نگا حیوانکی
تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن
آهوی خاور-آفتاب
آش و لاش(بهکلی متلاشیشده، لهولورده)
ترش ابرو-عبوس
رده-حرف زشت یا نامربوط
حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن
دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن
جفتک زن-لگد زن
توپ در کردن-توپ انداختن
جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری
دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند
پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن
تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها
آب سیر(جانور خوشرفتار)
بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن
تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن
تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن
پا بَد-بد قدم
این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)
پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن
انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکتهگیری کردن-اعتراض کردن
انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)
دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند
خر گردن-گردن کلفت-بی عار
جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده
بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی
خیابان گز کردن-ول گشتن
تنبان درآر-بی حیا-دریده
جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن
ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن
دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع
حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن
دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن
آینهی هفتجوش(خورشید)
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن
اسم شب(کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب)
تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز
به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب
آه در بساط نداشتن(سخت بیچیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)
پنزر- پندر
خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر
دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه
ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن
تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید
دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن
آواز کوچهباغی-آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است
بچه ی-اهل ِ
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
چلاق-دست و پا شکسته یا بریده
داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید
دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی
دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک
دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود
دو لبه-دارای لب کلفت
خبره-ماهر-استاد
زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن
به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن
داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت
تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن
زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن
پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن
بردن از رو- از رو بردن
زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)
چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده
آش شلهقلمکار(بینظم و قاعده)
دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت
پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن
ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن
حالی شدن-فهمیدن-درک کردن
د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟
دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن
الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))
تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید
تا-توانایی
از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن
زپرتو-ضعیف-بی دوام
پیاله فروش-میخانه چی
تا-لنگه-همتا
از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن
حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار
بای دادن-رشوه دادن-باج دادن
دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی
هرمار-ز درد بی درمان-کوفت
چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه
زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد
دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن
آبکی-بیارزش-از روی بیعلاقگی
چپ بُر-نوعی اره ی دستی
خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن
جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود
آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)
خارشک-مردم آزار-سادیست
خرج راه-هزینه ی سفر
دردسر-گرفتاری-سرگردانی
این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن
چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد
پیشانی-بخت و اقبال-طالع
پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن
به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن
از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن
اشک تمساح-گریه ی دروغین
پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن
درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت
از روی شکمسیری-از سر بیمسئولیتی-بدون تعمق
از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)
از حد (توانایی) خود تجاوز کردن
از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)
دو دل-مردد-بی تصمیم
خبرنگاری-کار خبرنگار
جا دار-وسیع-فراخ
حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن
افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن
دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی
بُراق-خشمگین-عصبانی
تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن
بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد
تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه
خارشک-مردم آزار-سادیست
پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن
در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن
بند آمدن-متوقف شدن
دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن
آب دندان خوردن(حسرت خوردن)
دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن
انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)
روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن
بالا تنه-از کمر به بالای بدن
جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی
آب مریم(شیرهی انگور، عصمت و طهارت)
رم دادن-رماندن-فراری دادن
آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد)
دک و دنده-بالا تنه
زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن
دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
دراندشت-وسیع-بی سر و ته
دست به جیب-بخشنده-خرج کن
انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری
خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد
جهیزیه-نگا. جهیز
بچه ی-اهل ِ
آهن کهنه به حلوا دادن-معاملهی پرسود کردن
توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن
حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ
زیر دُم سُست-زن منحرف
چشم انتظار-منتظر-چشم به راه
چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی
تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن
زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن
آب بردار(دوپهلو، کنایهآمیز)
خرناس کردن-خرخر کردن در خواب
به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن
خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز
چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان
تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن
اهل کوفه-سست پیمان-بیوفا و غیرقابل اعتماد
آکبند-نو واستفادهنشده-هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده-دست اول
زور-اجبار-الزام
چراغان شدن-جشن گرفتن
بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب
بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه
از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)
خِرخِره-حلق-حلقوم
در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن
حق البوق-رشوه
زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن
پسله-جای پنهان-در نهان
پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن
از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن
پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد
اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)
زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است
پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن
جزوه-کتابچه-دفترچه
درق دروق-درق درق
بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن
دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد
پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن
اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است
رم دادن-رماندن-فراری دادن
بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری
دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن
جگر گوشه-فرزند
پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن
چزاندن-ضعیفی را آزار دادن
فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی
بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست
آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام
بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !
درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت
از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت
بی معنی- بیخود
الکی-بیهوده-بیخود-دروغکی
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین
آفتابهدزد-دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند
بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو
در دست-آماده-حاضر
جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد
چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن
حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن
زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند
دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید
پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات
دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن
جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود
جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن
اجاق-دودمان
پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب
چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری
دلقک-شخص مسخره
ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه
دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن
انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن
ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن
دستِ چپ-سمت چپ
جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن
چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک
چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن
زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
درمانگاه-جای درمان بیمار
خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد
راحتی-دمپایی
از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)
خفه خون-خفقان
پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن
آبِ کبود-آسمان
زبر-خشن-غیر لطیف
پاشنه بخواب-کفش راحتی
ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن
حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن
خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن
دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم
بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد
دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان
ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)
دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن
رنگ شدن-گول خوردن
روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت
از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)
خوش خوراک-نگا. خوش خور
حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی
برادر زن-برادرِ زن هر مرد
باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش
خوش منظره-خوش نما-زیبا
داداشی-برادر در زبان کودکان
حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری
چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن
تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن
تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند
دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار
بله قربان گو-چاپلوس-متملق
تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن
پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن
دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم
خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار
پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو
تشریف داشتن-حضور داشتن
داماد-مرد تازه زن گرفته
اسب چوبین-تابوت
بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد
رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن
دیر رس-میوه ای که دیر می رسد
د ِ-پس-آخر
خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است
ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)
بامب-توسری
جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد
چتوَل-یک چهارم
زیر لبی-زیر زبانی
آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)
حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی
زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی
افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن
دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن
بیا بیا- برو برو
دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس
بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان
به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه
چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن
دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن
تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن
تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان
توپ در کردن-توپ انداختن
خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته
ابوقراضه-ابوطیاره
آلامد-باب روز-بهرسم معمول
دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن
دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن
دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن
دم-هنگام
آینهی دست-تیغ و خنجر
جُستن-چیز گمشده را یافتن
زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود
پُخت-هر نوبت از پختن
پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو
چله-چاق-چرب و چیلی
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
آزگار(زمان دراز)
راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن
دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن
دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن
از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بیاعتبار شدن
آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بیبازگشت رفتن)
زهکونی-اردنگی-تیپا
دانه دانه-یک یک
زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن
خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟)
پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز
اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری
آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگیاش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)
زار-کوتاه شده ی زایر
بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن
روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن
زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند
خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی
رُک زده-زل زده-خیره شده
پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن
حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب
دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
رنگ شدن-گول خوردن
راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع
تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن
راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن
راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن
باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن
دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد
خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن
خرده بُرده-مشکل-اختلاف
راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن
چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن
داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن
خر آوردن-بدبخت شدن
آسمانجل(ندار، بیچیز، کسی که رواندازش آسمان است)
چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن
آل آروادی-زن سخت بیحیا و بدرفتار
خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده
تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است
رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
البرز(بلندقامت، دلیر)
بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره
دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن
دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود
حَب-قرص
دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن
خانوار-مجموع اعضای یک خانواده
خبر چین-سخن چین-جاسوس
پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
جا-رختخواب-بستر
ازدسترفته-عاشق
زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند
تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن
اشک کوه-یاقوت-لعل
چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست
آب لمبو-چلاندهشده-فشرده
از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن
از حال رفتن-بیحال شدن-غش کردن
آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی
راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی
زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها
دو پا-انسان
بی رگ-بی غیرت-بی حس
رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن
دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن
چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن
امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن
اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر
چموش-سرکش-یکدنده
بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش
خبر داغ-خبر بسیار مهم
زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن
دو دو کردن-دویدن
حاضر به یراق-حاضر و آماده
حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی
چغاله بادامی-چغاله بادام فروش
چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
درشت-حرف زشت-دشنام
از تو چه پنهان-راستش را بخواهی
زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن
اهل عمل(کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند)
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس
چراغان شدن-جشن گرفتن
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)
تپه گذاشتن-بول کردن
آسمان تا زمین-تفاوت بسیار
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه
حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته
ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن
دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن
چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی
دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن
بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار
چرند اندر چرند-پرت و پلا
چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد
حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
دندان شکن-قاطع-محکم
روکاری-کار روی بنا یا چیزی
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن
تک و تا-جنب و جوش
تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است
آینهی زانو(برآمدگی زانو)
روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن
دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن
آتشپا(فرز و چالاک، بی قرار)
آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ
چیلی-بدبیاری
رکاب کش-به تاخت-با سرعت
از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن
چله ی تابستان-گرمای سخت
دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده
دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن
حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن
جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی
بی خودی-بی دلیل-بی جهت
آب و رنگ-طراوت و شادابی
چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن
خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی
خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار
دست کم-حداقل
آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی
خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن
برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها
آکَل-آقای کربلایی
تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن
آمیزقلمدون(میرزابنویس، کاتب)
زبان در قفا-زبان پس قفا
آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن
درشت-حرف زشت-دشنام
راست رو-رو به رو-مقابل
از زمین سبز شدن-ناگهان و بیخبر پدیدار شدن-بهطور غیرمنتظره حاضر شدن
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن
تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم
آفتاب را بهگز پیمودن-کوشش بیهوده کردن
چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن
در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
ته بر کردن-از ته بریدن
زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن
از حد (توانایی) خود تجاوز کردن
رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن
دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام
خانوار-مجموع اعضای یک خانواده
دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن
زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن
ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است
جیم الف جا-آدم ریزه میزه
پیاله زدن-می نوشیدن
خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند
حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
ریزه میزه-ریزه پیزه
راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار
خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند
جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری
اُمُل(عقبافتاده، قدیمی)
از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)
دست خوش !-آفرین
زیر سر داشتن-آماده شدن
زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند
پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو
الحق و الانصاف(انصافن، حقن)
چرکوندی-لکه دار کثیف
چشم و ابرو-زیبایی چهره
الانه-همین حالا-هم اکنون
بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد
پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ
دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن
استخوانبندی-درست کردن انگاره و طرح
بی مناسبت-نابجا-نامربوط
بدون معطلی-بی درنگ-فورا
زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن
آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)
پُرتابل-قابل حمل
چینه-دیوار گلی
آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود)
آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن
برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن
خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود
چشم زهره گرفتن-ترسانیدن
رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن
اسمورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)
زهره کردن-بسیار ترساندن
چلو-برنج آب کشیده
خفه خون-خفقان
بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن
چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم
دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند
پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است
توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی
چرس رفتن-حشیش کشیدن
پاک-به کلی-یکسره
روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن
در زدن-کوبیدن در خانه
تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن
زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی
دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن
دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه
راحت کردن-کشتن
تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد
استخوانبزرگ-شخص دارای اصل و نسب
آتشی شدن-از کوره در رفتن
اجاق(دودمان)
روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی
دم موشی-هر چیز باریک و دراز
در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن
بگو مگو-جر و بحث-مشاجره
توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک
خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد
رو قوز آمدن-سر لج افتادن
زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی
خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع
جگر پاره-فرزند-جگر گوشه
دل و دماغ-دل و حوصله
تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن
چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند
چنگک-قلاب آهنی نوک تیز
دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار
بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن
پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن
زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن
چوب سیگار-نی سیگار
جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک
آدم بگو بخند-شیرینزبان و بذلهگو
زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن
حساب سوخته-بدهی قدیمی
آتشِ تر(شراب، لب معشوق)
دانه دانه-یک یک
در ثانی-ثانیا-دوم
اُق زدن(بالا آوردن)
جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید
پا گرد-محل چرخیدن پله ها
به جا آوردن-شناختن
ابرو کج کردن-خشم گرفتن
تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن
تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن
آینهی بخت(آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد)
امن و امان-بدون بیم و هراس
حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه
تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند
پشم و پیله-ریش
استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز
چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا
آب و خاک-میهن-دیار
از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بسانداز خرج کردن)
زیر لب خندیدن-تبسم کردن
به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی