دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن
در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن
بلبشو-هرج و مرج-شلوغی
انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن
دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن
در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن
آدم استخواندار-کسی که اراده و پشتکار دارد
خراشه-تراشه-خرده ی چوب
بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده
خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند
دله بازی-رفتار آدم دله
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
پیه دل باز کردن-تحمل کردن
اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا
آتشخوار(ظالم، حرامخوار)
آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوشخراش
چُس افاده-افاده ی بی جا
رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی
بد قدم-نامبارک-بد شگون
انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن
راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی
رومیزی-منسوب به میز
ابریشم-زن نوازنده-مطرب
الف الف کردن(قاچقاچ کردن)
ذِله کردن-ذله آوردن
در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن
جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده
رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل
بی سر و پا-پست-فرومایه
دور-بار-دفعه-نوبت
افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن
پیاله زدن-می نوشیدن
خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن
جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد
جرواجر کردن-پاره پاره کردن
زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار
جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده
جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن
دمدمی مزاج-دمدمی
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن
خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است
چندر-رگ و ریشه ی گوشت
رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن
د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟
آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن
بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن
بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن
جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن
خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است
چاپی-حرف دروغ و بی اساس
دست به کار شدن-آغاز به کار کردن
آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد
زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن
اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه
ترکه-آدم باریک و بلند
پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن
از گرد راه رسیده-تازهوارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته
دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی
بچه افتادن-سقط شدن جنین
اسم شب-کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب
آغاپنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبهای)
جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن
دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد
بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن
از این حرفها(مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد)
پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت
بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد
از کاسه درآمده-بیرونزده-ورقلمبیده
جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)
تا-لنگه-همتا
خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح
تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن
ریش شدن-ریش ریش شدن
چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی
اَتَر زدن-فال بد زدن
دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند
آفت-زن عشوهگر و فتنهانگیز
آواز دادن(خواستن)
بغل پر کن-دختر یا زن چاق
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن
آکِله-جذام-زن سلیطه
آمد کردن(رخدادن واقعهای خجسته)
چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی
انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن
توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی
خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند
آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)
بغل دست-کنار دست-پهلوی دست
جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند
راهی کردن-روانه کردن-فرستادن
زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن
ازراهنرسیده(در همان لحظهی رسیدن، به مجرد ورود)
زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن
از آب و گل در آمدن(مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)
رو قوز آمدن-سر لج افتادن
جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن
خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت
از تیپ کسی بودن
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
ژاکت-کت بافته شده از کاموا
ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری
از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی
دوخت و دوز-خیاطی
آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی
تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا
دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری
خط و نشان کشیدن-تهدید کردن
خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد
رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن
جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد
پُر کار-فعال-با پشتکار
تِر زدن-خراب کردن کار
زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
خر بی یال و دم-احمق-نادان
خیس شدن-تر شدن
پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد
خورده برده-ملاخظه و پروا
پول مول-پول
بوگندو-آدم کثیف و بد بو
به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن
چنار عباس علی-متلک بد
روده درازی-پرحرفی-وراجی
ته خوار-بچه باز
درخت اگر-امید پوچ و واهی
آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن
خرجی-پول لازم برای گذران روز
پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود
رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک
آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)
زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن
خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند
روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن
چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن
پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد
دُم دار-پر رو-وقیح-دریده
خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد
تقاص گرفتن-انتقام گرفتن
زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن
دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن
آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن
آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)
چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن
پاره آجر-شکسته ی آجر
تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن
تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن
آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن
چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن
بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن
پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار
چشم و ابرو-زیبایی چهره
از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)
آخش درآمدن-از درد نالیدن
پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش
رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن
در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن
خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد
خبر مرگش-خدا مرگش بدهد
رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند
روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن
از سر نو-دوباره
بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن
حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن
دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن
دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن
چاچولی-زبان بازی-حقه بازی
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجهی جایی کردن
تند نویسی-سریع نویسی
بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش
خالی کردن تفنگ-شلیک کردن
ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت
به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن
با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است
دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها
پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ
رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی
از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
دم-هنگام
برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن
به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است
بوگندو-آدم کثیف و بد بو
از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن
روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن
جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند
به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن
بد قدم-نامبارک-بد شگون
خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند
جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن
جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن
پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار
به حق پیوستن-مردن
اتصالی کردن-در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن
افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد
حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی
تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن
انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)
تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن
بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن
پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف
زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن
خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن
دست بده داشتن-بخشنده بودن
از بز حرامزادهتر(سختگریز و حیلهگر)
چشمک-ایما و اشاره به چشم
بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت
از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بیمهری قرار گرفتن)
بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن
زهره دان-کیسه ی صفرا
خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی
امن و امان(بدون بیم و هراس)
آتشِ بسته(طلا)
انگشتر پا(چیز بیارزش)
ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری
الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند میخوانند
حُقه-زرنگ و ناقلا
خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن
دوا شور کردن-شستن فرش با دوا
چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی
راسته چینی-چیدن ساده و آسان
بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن
چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند
چای نیک-قوری و کتری چای
این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر
این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن
رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی
جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن
از دست کسی در رفتن-کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن
زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
خجالت زده-شرم زده-شرمگین
آدم بیخود-بیشخصیت و بیمعنی
تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن
پَخ خوردن-تیزی چیزی
خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست
چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن
بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن
افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن
آشیخ روباه-آبزیرکاه-مکار
از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن
زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو
دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن
دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن
خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)
دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن
به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن
تخت سینه-وسط سینه
تریاکی-معتاد به تریاک
تر تری-کسی که اسهال گرفته است
تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن
آتش بیدود(آفتاب، غضب)
تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن
به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن
چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی
به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن
تپلی-گرد و چاق
چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل
حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن
خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن
رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن
آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)
بار و بنه-وسایل سفر
دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک
ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن
بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده
ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن
تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون
چوب زدن-با چوب تنبیه کردن
درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن
پکاندن-ترکاندن
خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
چپه-کجی به یک سمت
راست و ریس-موانع و معایب
چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن
تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن
حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن
با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی
دلال محبت-پا انداز-خانم بیار
پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن
اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی
بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد
پول و پله-پول
آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرفهای بی سروته و بیربط زدن)
بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن
تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص
جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن
از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)
پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است
زبر-خشن-غیر لطیف
اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)
تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه
تمام و کمال-کامل-به تمامی
با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن
آدم مقوایی(بیاراده، کسی که هیچکاری نمیکند)
درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند
به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن
اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده
دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن
جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده
روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن
تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو
خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است
چریدن-راه افتادن کار و کاسبی
دود-دخانیات-مواد مخدر
بالینی-کلینیکی
از خر افتادن-نابود شدن-مردن
از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)
انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)
خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن
حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار
ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند
اجابت کردن معده(قضای حاجت)
زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن
از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن
حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد
حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن
تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد
ابرو انداختن(ابرو آمدن)
آروارهی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)
ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته
حال کردن-لذت بردن
دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب
جان جان-معشوق-محبوب
اختر شمردن-شببیداری
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع
بد لعاب-بد گوشت-بد خلق
زیر لب خندیدن-تبسم کردن
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن
دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن
از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به دست آوردن
خایه دار-با جرات-شجاع
دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز
خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن
بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
ابرو فراخی(خوشدلی، گشادهرویی)
چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در
از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)
چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن
پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی
افقی برگشتن-شهید شدن و روی دستها تشییع شدن
بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف
دسته-جمعیت سینه زن
دهنه سرخود-بی بند و بار
رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن
خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش
آینهی بخت(آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد)
از این حرفها-مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد
حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن
چاشته بندی-ته بندی
ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا
خالی بند-چاخان-دروغ گو
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی
حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله
دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی
چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد
تِک تِک-صدای کارکردن ساعت
پر رودگی-پر گویی-پر حرفی
خر گردن-گردن کلفت-بی عار
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان
ریز بافت-پارچه یا فرش طریف
پاخت-بند و بست-تبانی کردن
چلو-برنج آب کشیده
به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن
چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن
دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن
دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند
چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی
زاچ-زائو
امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)
خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند
جور در آمدن-نگا. جور آمدن
از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیهاش دشوار باشد به دست آوردن
رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان
زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن
بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار
داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن
چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود
پزا-زود پخت شونده
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن
آبِ سیاه(نیمه کوری)
خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده
دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر
بند و بساط-اسباب مختصر زندگی
چپ دادن-رد کردن
دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن
خیط کاشتن-خطا کردن
آل آروادی(زن سخت بیحیا و بدرفتار)
رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن
زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن
ریزه میزه-ریزه پیزه
از بیکاری مگس پراندن(بیکار و بدون سرگرمی ماندن)
بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو
از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)
خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن
خوش منظره-خوش نما-زیبا
زن بردن-همسر گرفتن مرد
در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور
جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن
تخته پوست-زیرانداز پوستی
به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی
دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری
دست نماز-وضو
روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره
جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن
ترکه-آدم باریک و بلند
آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجهی جایی کردن
دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن
افتادن دست-از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن
از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به دست آوردن
پلاس-اثاث مختصر منزل
آدم بیسر و پا(متضاد آدم درستوحسابی)
پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن
بند آمدن-متوقف شدن
خواهر خوانده-دوست صمیمی
زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی
خیط کشیدن-خط کشیدن
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
پابوسی-زیارت
رو انداز-لحاف
چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند
دلمه-لخته-منعقد-سفت شده
اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود
دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی
دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن
جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند
چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن
از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)
پول مول-پول
راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن
دلقک-شخص مسخره
جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد
حرف پوچ-سخن بی معنی
دم-هنگام
باردار-آبستن-حامله
از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بسانداز خرج کردن
آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد)
بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن
دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن
به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن
خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن
زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن
دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن
دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن
آیینهی اسکندری-آفتاب
دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن
زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز
خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن
اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن
اردکپرانی(از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن)
آب لمبو(چلاندهشده، فشرده)
از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)
زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن
پر رو-بی شرم-وقیح-دریده
خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن
خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن
حتم داشتن یق-ین داشتن
تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن
پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش
خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی
دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد
آجیل مشکلگشا-آجیلی که برای گشایش کار میخرند و بین مردم متدین پخش میکنند
تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن
تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
اسبابکشی(نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر)
آبی از کسی گرم نشدن(بهرهای از کسی نبردن)
جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان
تنگاب آمدن-به جان آمدن
ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)
بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن
چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی
پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود
چنار امام زاده صالح-متلک بد
رانده و مانده-بدبخت و وامانده
آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال
انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی
پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن
دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن
خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه
خجالت زده-شرم زده-شرمگین
جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن
خوش انصاف-با انصاف-منصف
دور و دراز-فراخ و وسیع
اصحاب منقل(اهل گفتوگو و سخن)
راپرتچی-گزارش دهنده
به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن
چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن
دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن
چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن
بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد
حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه
پِق-صدای خنده ی ناگهانی
با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم
خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام
چایمان-سرما خوردگی
خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن
آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرفها؟!)
تو پوزی-تو دهنی
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
آپارتی(زن بیحیا و بدزبان، سلیطه، پاچهورمالیده)
جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن
دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی
استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن
دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی
خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده
خاکه-خرده ی هر چیزی
چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی
بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا
با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم
آتشی شدن(از کوره در رفتن)
دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن
انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی
خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب
از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن
جای پا-اثر-نشانه-رد
جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت
به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی
جیم الف جا-آدم ریزه میزه
خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه
اسکلتبندی-طرحریزی-زیرسازی
آسیابگردان-کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید
خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا
اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
آدم مقوایی-بیاراده-کسی که هیچکاری نمیکند
خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی
چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی
چروک انداختن-چین انداختن
چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن
دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته
آش دهنسوز-هر چیز مطلوب و پسندیده
خارج از حد-بیش از اندازه
از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)
دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی
به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن
ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع
تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
تعریفی-قابل توجه-عالی
افسردهبیان-بیهوده و بیمزهگو
ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز
درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی
دست کج-نامطمئن-دزد
دست بالا-حداکثر
زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن
چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود
خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار
آشغالی(سپور)
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن
دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن
حبه کردن-دانه دانه کردن
پیله کردن دندان-ورم کردن لثه
از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن
پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا
دور از جناب ب-لانسبت
جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند
از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بسانداز خرج کردن
دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن
چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است
زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی
پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن
پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت
از پشت کوه آمدن(بیخبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)
تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن
چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن
خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن
جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات
چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن
زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است
بد قدم-نامبارک-بد شگون
از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن
چیله-هیرم-خاشاک
پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن
روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن
افتادن دست-از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن
به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن
پف کرده-بادکرده-ورم کرده
به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن
پشت بام-سقف بیرونی بام
بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی
از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بیجلا و جلوه شدن)
ازخودراضی(متکبر، خود پسند)
زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن
اُرد(درخواست، سفارش، دستور)
زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند
پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن
خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن
جاده کوبی-راه صاف کردن
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
خلاص-خارج از دنده بودن موتور
پوست کنده-رک و بی پرده
بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن
پوست کندن-سخت تنبیه کردن
چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن
داداشی-برادر در زبان کودکان
چَکه-شوخ و بذله گو
جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند
چندر-رگ و ریشه ی گوشت
پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری
دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه
پینه-وصله-پوست سخت شده
جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات
بچه افتادن-سقط شدن جنین
زور-اجبار-الزام
تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن
تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک
خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی
زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن
دوا-واجبی-مشروبات الکلی
چِخ کردن-راندن سگ
چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند
با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن
پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن
خاکی-فروتن و متواضع
چپکی-از طرف چپ-خشم آلود
زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان
آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)
جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند
زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند
برج ریق-برج نامیمون و نامبارک
جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند
حرص و جوش-عصبانیت
تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن
اوا خواهر(مرد زننما، مردی که علائق زنانه دارد)
تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن
بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک
خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده
زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد
روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند
چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب
دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)
داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن
خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد
خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال
اسبابکشی-نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر
جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما
خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن
از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن
آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)
حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن
چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم
بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس
چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود
ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت
آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود)
باد خوردن-هوا خوردن
به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن
چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد
در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن
پیش بها-بیعانه
آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن
چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد
پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن
به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن
دلمه-لخته-منعقد-سفت شده
آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)
دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن
با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن
خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد
چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجهی جایی کردن
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
آب مروارید-تار شدن عدسی چشم
آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)
آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)
بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند
تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن
اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)
خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار
بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت
زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن
جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد
خاکروبه ای-سپور-آشغالی
به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن
آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
پشت سر هم-پیاپی متوالی
جیره بندی-سهم بندی
ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن
زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن
پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن
خاطر خواه-عاشق-دل باخته
جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن
تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن
آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع
جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند