برگزیده

مجموعه کامل فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های مردم کوچه و بازار قسمت هشتم

پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی

خداپسندانه-مورد پسند خدا

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

دُم لابه-چاپلوسی-تملق
تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر

حتم داشتن یق-ین داشتن

چرمی-از جنس چرم

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

اجباری-خدمت سربازی

رودل-سنگینی معده

دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن
آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن
روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن

تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن

جبهه-میدان جنگ

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

رمبیده-خراب شده-فرو ریخته

آب رفتن-بی‌اعتبار شدن-کوچک شدن

بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد
رگ ترکی-تعصب نژادی

تخت و تبار-خوب و رو به راه

پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

زهره ترک شدن-زهره آب شدن

پیشاب-ادرار

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است

دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش

تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست

چوب بندی-داربست

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

دل گُنده-سهل انگار
رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

دلسرد کردن-ناامید کردن

 

تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن

درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)
خیط کاشتن-خطا کردن

باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن

آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)
رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

خودی-آشنا

جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن

پشتی-بالش-حمایت

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

جامغولک-حقه-حیله
اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن

زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

رخصت خواستن-اجازه خواستن

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

ختم شدن-پایان گرفتن

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین
 

بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

باریک-دقیق-حساس

آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن
در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب

دُم لابه-چاپلوسی-تملق

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی

خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن

آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن

خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن

پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

چشمداشت-توقع-انتظار

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

تخمی-به درد نخور-بی مصرف

پا بر جا-ثابت قدم-استوار

پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن

حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار
 

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

رجاله-اراذل و اوباش

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن
حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه
رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ
انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند

دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن

بنگی-معتاد به حشیش

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

چهار دستی-فراوانی

چشم انداختن-نگاه کردن

پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

البرز(بلندقامت، دلیر)

درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی

در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن

بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

دل کندن-دست کشیدن-رها کردن

تیپا خوردن-رانده شدن

دسته-جمعیت سینه زن

پفکی-سخت بی دوام و ضعیف

به چشم-اطاعت می شود

دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد

دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن

خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس

خراشه-تراشه-خرده ی چوب
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض
آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)

آپارتی(زن بی‌حیا و بدزبان، سلیطه، پاچه‌ورمالیده)

زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه

 

دست فرمان-مهارت در رانندگی

خلاص-تمام شد-مُرد
داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن

حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد

آفتابه‌دزد-دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

بی اشتها-بی میل به غذا

 

بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن

ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش

ریش سفید-مرد سالخورده و محترم

آب از دریا بخشیدن(از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن)

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

 

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن

آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

از جگر گذشتن-نامردی کردن

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

 

پیه دل باز کردن-تحمل کردن

جن زده-دیوانه

آکَل(آقای کربلایی)

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن

آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو

آبِ کبود(آسمان)

خانه خمیر-نگا. خانه خراب

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند

دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد
درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

دل کندن-دست کشیدن-رها کردن

بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن

دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

تمام کردن-مردن

خال مَخال-خال خال

تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن

دور از جناب ب-لانسبت

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم

خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

 

چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

چِخه-نگا. چِخ

از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)

آتشی(تندخو، زودخشم)

تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

دست و پا کردن-فراهم آوردن

راست راستی-حقیقتن-واقعن

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

پا به رکاب-آماده ی رفتن

 

آه در بساط نداشتن(سخت بی‌چیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)

خاص و خرجی-ممتاز و معمولی

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

چِخی-سگ

دست دادن-پیش آمدن

پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن

پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی

حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی

پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

 

داغان-از هم پاشیده-پریشان

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که

دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

اگر بمیری هم(به‌هیچوجه، هرگز)

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن

این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن

دستِ دلبر-گران قدر-عزیز

باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن

زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود

از خر افتادن-نابود شدن-مردن

اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)

بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

چار دستی-قمار چهار نفری

پیه سوز- پی سوز

روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن

پوست کلفت-سخت جان-مقاوم

د ِ-پس-آخر

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

دوندگی-سعی و کوشش

 

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجه‌ی جایی کردن

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

دلمه شدن-بسته شدن

تیز بزی-فورن-بی درنگ

تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

بی خودی-بی دلیل-بی جهت

 

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

اشک تمساح(گریه ی دروغین)

توان انجام کاری را داشتن

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

حاشیه دار-کناره دار

 

ابرو کج کردن-خشم گرفتن

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن

چشمک-ایما و اشاره به چشم

آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)

تریاکی-معتاد به تریاک

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن

پت پتی-موتور سیکلت

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه

خایه-بیضه-جرات

 

زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن

دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش

دو جین-دوازده تا

جگرک-نگا. جغور بغور

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن

خروار-کنایه از مقدار زیاد

دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

حجله خانه-اتاق شب زفاف

از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن

دندان-گاز

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن
دولت منزل-دولت سرا
رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

دوا درمان-مداوا-معالجه

 

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

پات-بی آبرو-بی تربیت

بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد

آهنگ ریپ‌دار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)

دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری

زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد

ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)
خوش منظره-خوش نما-زیبا
حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

جهود ی-هودی-مقتصد

آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن

اله و بله(چنین و چنان)

دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

بی ریخت کردن-کتک زدن

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

آمدن-آغاز به کاری کردن

 

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

چراغان شدن-جشن گرفتن

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن
چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن
 

از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)

چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

مقاله دیگر :   مقایسه صرافی های ارز دیجیتال که ایران را تحریم کرده اند

از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست

دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه
اجابت کردن معده-قضای حاجت

خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست

به لج انداختن-به لجاجت انداختن

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن

با کسی بحث و مجادله کردن

آفتابی کردن(پدیدار کردن)

چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی

خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن

خاطره-یادگار

پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

 

خونسرد-آرام-بی خیال

زُل-خیره
بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما

از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن

 
 

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن

بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن

خشکه پلو-کته

خود را بستن-پول دار شدن

بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن

حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

رودل-سنگینی معده
آلاخون (و) والاخون(دربه‌در، سرگردان، آواره)
آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن)
بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن

خارشک-مردم آزار-سادیست

جَفت-چوب بست انگور

خارج از حد-بیش از اندازه

 

آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)

خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

از کاسه درآمده-بیرون‌زده-ورقلمبیده

دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن

آلکلی-معتاد به الکل

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

 

آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ

پر رو-بی شرم-وقیح-دریده

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

اطفال باغ-گل‌های تازه

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو

 

در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

ادا اصول-ادا اطوار

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

آدم-نوکر

تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن

خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد

آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)

چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند

روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی

خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

دو کرپا-چمباتمه

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

دور برد-دارای برد زیاد

دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن

آه در بساط نداشتن-سخت بی‌چیز بودن-بیچاره و بینوا بودن

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)
بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش
دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر
از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن

بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است

ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

اکبیری-زشت-بی‌ریخت

حیوانی-نگا. حیوانکی

آفتاب گز کردن-ولگردی کردن

با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن

ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن
چیز دار-ثروتمند
دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن

آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود

باریک شدن-دقت کردن-در بحر چیزی رفتن

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

رو قوز آمدن-سر لج افتادن

پا به رکاب-آماده ی رفتن

دست چین-گزیده-منتخب

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

 

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن

چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی
جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

خدا به رد-در پناه خدا

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب

تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

چنار عباس علی-متلک بد

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

دست بده داشتن-بخشنده بودن
دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن

افتادن دست(از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن)

 

خرناس-نگا. خُرخُر

تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند

خبر-گزارش رویداد

آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)
بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت
دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

دسته-ساعت دوازده
از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن

خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است

خایه دار-با جرات-شجاع

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

حضوری-رو در رو

 

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

چنبره زدن-حلقه زدن

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن

حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

ابرو انداختن-ابرو آمدن

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

راسته بازار-بازار راست و مستقیم

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

خاور زمین-قاره ی آسیا

خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان

چهل منار-تخت جمشید

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

روکاری-کار روی بنا یا چیزی

آدم بی‌معنی(آدم بی‌خود)

زنانه-ویژه ی زنان

حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن

به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن

از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

استخوان‌بندی(درست کردن انگاره و طرح)

پشت-نسل-فرزندان

از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

دندان-گاز

با دست و پا-آدم زرنگ

ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن
 

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

تیر در کردن-تیراندازی کردن

پینه کردن- پینه بستن

دسته-ساعت دوازده

از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن)

دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند

خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی

روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن

الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)

زیر دُم سُست-زن منحرف

دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

چیز-آلت تناسلی

بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه

بیرون روش-اسهال-شکم روش

پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

دلمه شدن-بسته شدن

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن

خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن
زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

رده-حرف زشت یا نامربوط

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

 

چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

تِر زدن-خراب کردن کار

آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

خواب و خوراک-خورد و خواب

دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب

ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک

تاخیر بردار-قابل عقب انداختن

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

زبان گز-چیز تند و تیز

چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند

حهاز-کشتی بزرگ

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

خِرخِره-حلق-حلقوم

بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر
فال بد زدن

تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه

چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن

 
پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

تنگاب آمدن-به جان آمدن

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه

آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن

دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

انگشت‌پیچ(نوعی گز رقیق)

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)

راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

تخت سینه-وسط سینه

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته

حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن

چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند

در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن

آل آروادی(زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار)

دلال محبت-پا انداز-خانم بیار

آبِ کبود-آسمان

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن

زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن

جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی

آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

الفرار(گریز، بگریز !)

از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)

بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)

زاهرو-دالان-سرسرا

دله بازی-رفتار آدم دله

پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

ریش توپی-ریش تپه

چلو صاف کن-آبکش
چُر-ادرار

بارانداز-جای پیاده کردن بار

بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی

خدا به دور-پناه بر خدا

بازرس-مامور بررسی و کنترل

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن

خاک بر سری-بی آبرویی

 

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

باربند-جای نهادن و بستن بار

 

بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن

باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن

خرده خرجی-خرج های اندک

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت

خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی

خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

تر دماغ-سرحال-شنگول

خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن

دلقک-شخص مسخره

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

آدم مقوایی(بی‌اراده، کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند)

چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز

بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند

بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

چِل-خل و دیوانه

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

تا-لنگه-همتا

زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن

این دو کله‌دار-خورشید و ماه

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

خاله بی بی-نوعی آش

آب‌زیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)

روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن

پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد

بیا بیا- برو برو

دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن

 
زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن
اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)
خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

جار-چلچراغ-شمعدان

در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن
خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری