برگزیده

مجموعه ای از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه ایرانی قسمت 436

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

خالی بند-چاخان-دروغ گو

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن
 

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن

چارچار زدن-بی حیایی کردن

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)

دله دزدی-عمل دله دزد

دیر چسب-دیر آشنا

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب

چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن

آخرین تحویل(قیامت)

خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه

الانه(همین حالا، هم اکنون)

درب و داغان شدن

چار دیواری-خانه

پت و پاره-ژنده-فرسوده

دور دست-جایی دور

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون

دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

 

خاص و خرجی-ممتاز و معمولی

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن

راست شدن-رو به راه شدن

دوا خور-معتاد به الکل
دَلِگی-هیزی-چشم چرانی

دله-ظرف حلبی

دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود

 

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

اُریب-کجکی-یک بر-یک ور

آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)

آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)

زبان در قفا-زبان پس قفا

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن

چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع

حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری

چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب

به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن

چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی

بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه

تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

خواب و خوراک-خورد و خواب

ذلیل‌شده

خفه خون-خفقان

خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد

پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)

به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود

از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)

تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو

روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن

اسم‌ورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

زیاده روی-افراط-اسراف
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

خوش بنیه-سالم و قوی

اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن
خش افتادن-خراش افتادن
از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

دو به دو-دو تا دو تا

بی چیز-تهی دست-فقیر

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا
بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی

از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن

دسته دیزی-قوم و خویش دور

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم

پا سوز-عاشق شیفته

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

بخار-توانایی-شایستگی

چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)

دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن

 
بالینی-کلینیکی

برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند

پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

چارقد-روسری زنانه

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

زار زدن-سخت گریه کردن

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

چلاق شده-نوعی نفرین است

دزدیده-دزدکی

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)

چانه لغ-نگا. چانه شل

خمیازه کشیدن-دهن دره کردن

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

خرج برداشتن-پول لازم داشتن

رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد

چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی

انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن

زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

 
خم شدن-دولا شدن

داشتن-مشغول بودن

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

 

باریک-دقیق-حساس

دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن

تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

پشتک-پرش از پشت

جاری-زن برادر شوهر

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر

باجه-جای بلیت فروشی

دبه-ظرف-کوزه

بکن نکن-امر و نهی

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد

زیاده روی-افراط-اسراف

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

 

خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن

خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته

به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که

روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن

از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

در دست-آماده-حاضر

از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن

دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن

زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ

حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

رو انداز-لحاف

چوب بندی-داربست

خط افتادن-خراش افتادن

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط

چرکمرده-نگا. چرکمُرد

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

بازرس-مامور بررسی و کنترل

باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن

خدا نگهدار-خدا حافظ

دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

خلاص کردن-تمام کردن-کشتن
 

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن

خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن

آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

از شیر مادر حلال‌تر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن

پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

باب-مرسوم-معمول

تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه

روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند

حبف و میل-ریخت و پاش

آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)

خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)

بی اشتها-بی میل به غذا

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
آدم مقوایی(بی‌اراده، کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند)

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

انگشت کردن(انگشت رساندن)

چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم

دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون

تته پته-لکنت زبان

چلک بازی-بازی الک دولک

دزد و حیز-نادرست و مکار

پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است

 
آواز کوچه‌باغی-آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ

آمده-شوخی و لطیفه

ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن
تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه

خدا بیامرز-مرحوم-مغفور

آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)

از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)
پُر پشت-انبوه-بسیار روییده

خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟)

رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا

جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن
تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن

تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

 
تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده

اسباب‌بازی(وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان))

به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن

بابا بزرگ-پدر بزرگ

 

روده دراز-پر حرف-وراج

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن
جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد
بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن
درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است

چپ-لوچ-مخالف حکومت

جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد

اختر شمردن(شب‌بیداری)

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز

دهن بسته-حیوان

بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

اجابت کردن معده-قضای حاجت

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک

در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

دَم باز-چاپلوس-متملق

 
پوست پیازی-نازک و بی دوام

اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)

خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن

 

الفرار-گریز-بگریز !

پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری

انداختنی(جنس نامرغوب)

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

بدون معطلی-بی درنگ-فورا

د ِ-زود باش!

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

پر و بال-امکان-فرصت
جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود
دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون
دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد

زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک

استخوان‌بندی(درست کردن انگاره و طرح)

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن

تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

 

از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)

خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن

حلال واری-نگا. خلال وار

دو دستی-با هر دو دست
 

ژوری-هیئت داوران

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

اشک تمساح-گریه ی دروغین

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن

آقبانو(نوعی پارچه‌ی نخی نازک)

بالا آوردن-استفراغ کردن

خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ

درشت-حرف زشت-دشنام

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور

پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف

دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن

روی خود کشیدن-رو کشیدن

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند

خِفت-نوعی گره

پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن

 

دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده

حلال زاده-پاک و نجیب

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

الحق و الانصاف(انصافن، حقن)

جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن

در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

پا بَد-بد قدم

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن

فرض کنیم که

اکبیری(زشت، بی‌ریخت)

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)
پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است

تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده

دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب

حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون

از ته دل(از سر صدق و صفا)

پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

اسم‌ورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)

بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت

جا-رختخواب-بستر

خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو

چپو-غارت-تاراج

پا گرد-محل چرخیدن پله ها

پا در رکاب-حاضر و آماده

دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود

دم بازی-چاپلوسی-تملق

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن

درآوردن شکلک-ادا در آوردن

جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

دو رگه-از دو نژاد محتلف

حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن

پادگان-سربازخانه

پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن

جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد

دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم

راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن

دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

زیر تشکی-رشوه

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)

رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن

پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن

چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن

چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب

زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)

داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی

اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)

دست دادن-پیش آمدن

چرکوندی-لکه دار کثیف

تپه گذاشتن-بول کردن

تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

 

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

در بردن-بیرون بردن-گذراندن

چانه لغی-راز داری نکردن

زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن

پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد

تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن
به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن

آن سفر-آن بار-آن دفعه

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

بی مناسبت-نابجا-نامربوط

در کردن-شلیک کردن-خالی کردن

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

خانم آوردن-پا اندازی کردن

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

بکن نکن-امر و نهی

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)

 

بنا بودن-قرار بودن

حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد

درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند

جور به جور-نگا. جوراجور

پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف

بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن

دق دلی-دق دل

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن

زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند

خوشگلک-با خوشگلی اندک

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

افتادن دست(از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن)

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

آب سیر-جانور خوش‌رفتار

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری
دیم کاری-کشاورزی دیم

خلاص-تمام شد-مُرد

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

پیاله فروشی-میخانه

بد اخم-عبوس و ترشرو

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن

خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن

تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود

 

داد و هوار-داد و فریاد

دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن

خبر چین-سخن چین-جاسوس

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد

تک و توک-به ندرت-کمی

دزدی گرگی-دله دزدی
دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند
 

خبرکشی کردن-سخن چینی کردن

تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

ابوقراضه(ابوطیاره)

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)

آبجی خاک‌انداز(زن فضول و خبرچین)

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد

دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن

اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم

تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

پُف-فوت-ورم-آماس

جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

چله-چاق-چرب و چیلی

زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن

زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم
دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن
از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

از چپ و راست-از همه سو-از همه جا

تپلی-گرد و چاق

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن

 

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

انگشت کردن(انگشت رساندن)

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)
آلکلی(معتاد به الکل)

چهار دستی-فراوانی

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

باجه-جای بلیت فروشی

ریز-خرد-کوچک

ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده

دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار
رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن

بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته

دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن

اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن

روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن
خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست

پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن

الحق(به‌راستی، حقیقتن)

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن

 
به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه
خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)

خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح

زیر سری-بالش-متکا

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی
الفرار(گریز، بگریز !)

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن
جیم الف جا-آدم ریزه میزه

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

چَک-سیلی-کشید
خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن

بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند

پشک انداختن-قرعه کشیدن

پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

دل کسی آمدن-دل آمدن

چشم زاغ-بی شرم

چغاله بادام-بادام نارس

باب-مرسوم-معمول

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

 
دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن

پیر شَوی-عمرت دراز باد

زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن
خراشه-تراشه-خرده ی چوب

تخت و تبار-خوب و رو به راه

تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن

خوب-کافی-بسیار

چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

دم دما-نزدیک-حدود-حوالی

ادب‌خانه-مستراح-طهارت‌خانه

بقچه بندی-ران چاق

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

چرکمرده-نگا. چرکمُرد

ازدست‌رفته-عاشق

از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن

خانه زاد-نوکر-خدمت گزار

چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند

دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش

حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز
خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب

حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت

چراغانی کردن-جشن گرفتن

پیه آوردن-چاق شدن

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن

ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده

آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب

بغل گرفتن-در آغوش گرفتن

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

راستکی-واقعی

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)

ازرق شامی-اخمو-ترشرو

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن

جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن

 

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز
چینی بند-چینی بند زن
خارج از حد-بیش از اندازه

چرب دست-ماهر-زبر دست

تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن

خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن

پشم علیشاه-درویش بی قدر

پکاندن-ترکاندن

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

دزد و دغل-نادرست و مکار

خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

 

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا

ارزانی-بخشیدن-دادن

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

دست و بال-دور و بر-اطراف

دوبله-دو برابر-دوبلاژ

آب و رنگ(طراوت و شادابی)

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

آب از دریا بخشیدن(از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن)

ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه

جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

آی زرشک-آی زکی

چای کاری-کشت و زرع چای

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن
ددر برو-نانجیب-زن بدکاره

دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن

تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است
دار کشیدن-دار زدن

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین

زیر سری-بالش-متکا

خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن

تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ
جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

خاطره-یادگار

بغل گرفتن-در آغوش گرفتن

خالی خالی-بدون چیز دیگری

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

 
به حق پیوستن-مردن

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید
پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن

اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی

از جگر گذشتن-نامردی کردن

زمخت-درشت-ناهنجار

آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

خداپسندانه-مورد پسند خدا

زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن

آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

اسباب‌بازی(وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان))

چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین

بازو دادن-یاری دادن

جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن

پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن

آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا