برگزیده

برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 100

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

الفرار-گریز-بگریز !

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب

حلق آویز-به دار کشیده

درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن

حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

چشم زاغ-بی شرم

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن

ابرو فراخی(خوشدلی، گشاده‌رویی)

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن

حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

چشم خوردن-نظر خوردن

خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب

به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

 

جا دار-وسیع-فراخ

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن

اله و بله(چنین و چنان)
 

تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن

به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن

اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او

حیوون-نگا. حیوان
به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

حرف نشنو-خیره سر و یکدنده

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن

خودمانی-صمیمی-یکدل

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

 

تردستی-مهارت-شعبده بازی

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی‌حوصله شدن)

بده اون دستت-آی زکی !

حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن

چین و چوروک-چین و شکن

رده-حرف زشت یا نامربوط

چین چین-پر از چین

راپرت-گزارش-خبر

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن

چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو

از قرار-ظاهرن-آن‌طور که پیدا است

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره

تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن

چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن

 

آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

امن و امان(بدون بیم و هراس)

پول و پله-پول

 
حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد

پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

چای نیک-قوری و کتری چای

چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره

بیخود-بی مصرف-بدرد نخور

ار زبان کسی-از قول کسی

پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن

بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره

خودی-آشنا

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

ترش کردن-عصبانی شدن

 

آب تاختن(پیشاب کردن)

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

 
خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)

به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن

رمبیده-خراب شده-فرو ریخته

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع

راه اندازی-راه انداختن

بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده
بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن
خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

چل ستون-شبستان مسجد

ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

جلز-نگا. جز

رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی

تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن

دارا-ثروتمند

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

چرک کردن-عفونت کردن زخم
برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب

پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه

تپل-چاق-گوشت آلود

ریشو-دارای ریش بلند

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن

زپرتو-ضعیف-بی دوام

از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

خارشک-مردم آزار-سادیست

اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن

ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف

دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن

 

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن

در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)

آجرپاره(جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره)

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

 

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

اجاق(دودمان)

آب آتش زده(اشک)
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
پاسور زدن-پاسور بازی کردن

احوال گرفتن(جویای حال شدن)

 
چاییده-سرما خورده-زکام گرفته

افقی برگشتن-شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن

رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

آمده-شوخی و لطیفه

جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

خلاص-تمام شد-مُرد

چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

آب سیر-جانور خوش‌رفتار

چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی

پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن

داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

دانه دانه-یک یک

چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند

جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش

در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن

 

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

خواربار-ارزاق-خوراک

بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش

دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست

آلنگ دولنگ(چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند)

رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن

زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن

پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد

اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن

بنا بودن-قرار بودن

بنده زاده-پسر من

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

دوره-مهمانی-زمانه

تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن

جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن

تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن

پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی

رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

جاهل-جوان-نادان

دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند

آب شیراز(شراب)

دوام آوردن-استقامت کردن

اختلاط کردن-بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن

زیر دُم سُست-زن منحرف

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

دست به کار شدن-آغاز به کار کردن

آت و آشغال-وسایل کهنه و بی‌مصرف

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه
چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

خرکار-پرکار

رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم
پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت

آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

دست پاک-درستکار

پادگان-سربازخانه

 
پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف

رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن

چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)

حضرت عباسی-راست و درست

 

بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا

زود رنجی-نازک دلی-حساسیت

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به‌ دست آوردن

 

چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن

در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن

پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

پشتک-پرش از پشت

خیط شدن-نگا. خیت شدن

آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)

زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

دوا قرمز-پرمنگنات

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن

آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن)
به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

خش افتادن-خراش افتادن

روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن

تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ

چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو
حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن
 

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

بارانداز-جای پیاده کردن بار

جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری

آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود)

 

بنا گذاشتن-قرار گذاشتن

پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن

بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن

راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح
بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

از جگر گذشتن-نامردی کردن

دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

پیاله فروشی-میخانه

دلمه شدن-بسته شدن

زرد گوش-بی رگ-ترسو

پشه زدن-نیش زدن پشه

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه
اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

ته بر کردن-از ته بریدن

باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا

 

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن

پس بودن-عقب افتادن از دیگران

چشم شور-آن که چشم زخم زند

چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده
چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن

افندی پیزی(به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)

دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری

اصحاب منقل-اهل گفت‌وگو و سخن

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی

تخت و تبار-خوب و رو به راه

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن)

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن

در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

حق الزحمه-دستمزد

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

تپلی-گرد و چاق

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن

پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو
حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم
تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

دستِ چپ-سمت چپ

رخصت خواستن-اجازه خواستن

پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن

آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن

 
دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

با محبت-زود جوش و مهربان

زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

بالا تنه-از کمر به بالای بدن

از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن)

اتر خان رشتی-آدم پرافاده

دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن

بنا بودن-قرار بودن

خبره-ماهر-استاد

خربان-صاحب خر-خرکچی

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن

 

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

زحمت کشیدن-کار کردن

دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

 

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن

پیسی-بد رفتاری-آزار
خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن
دُنگی-دانگی

بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن

پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن

در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن

بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

تشریف داشتن-حضور داشتن

تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت

دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

خواب و خوراک-خورد و خواب

امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)

 

پیه آوردن-چاق شدن

چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار

خجالتی-کم رو-پرحیا

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

با محبت-زود جوش و مهربان

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن

رنگ شدن-گول خوردن

 

باب دندان-مناسب طبع و حال

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن

اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)

جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش

آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن

توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

ته نشین شدن-رسوب کردن

رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص

به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن

خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن

خِفت-نوعی گره

از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

خانه یکی-صمیمی و یکدل

ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق

خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن

راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن

چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد

به جا آوردن-شناختن

آب‌زیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)

جبهه-میدان جنگ

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری

اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)

 

تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن

خاک بر سری-بی آبرویی

در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم)

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

زیر دست-تابع-فرمان بردار

بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

جزغاله-سوخته-زغال شده

تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن

دام پزشک-پزشک حیوانات

 
 

بنا گذاشتن-قرار گذاشتن

تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن

اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن

در چاه افتادن-فریب خوردن

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند

دُنگی-دانگی
خوشبختانه-از حُسن اتفاق

خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا

زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه

با خدا-خداشناس-مومن

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن

پیشی-گربه در زبان کودکان

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

برادر دینی-هم کیش-هم مذهب

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

آبی از کسی گرم نشدن(بهره‌ای از کسی نبردن)

از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بس‌انداز خرج کردن

چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش

تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن

 

خودخوری-حالت خودخور

اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی

چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز

اما(اشکال‌تراشی، ایجاد شبهه)

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

آلکلی-معتاد به الکل

خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر

تحصیل کرده-درس خوانده

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن

باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی

پهن شدن آفتاب-روز شدن

رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند

حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن

جهیزیه-نگا. جهیز

ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن

زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن

پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن

از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)

 

دست فروشی-شغل دست فروش

ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن

تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی

چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

 

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی

پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن

آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)

آبِ دندان-حریف ساده

زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش

دیر کرد-تاخیر-تعویق

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)

ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است

به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن

پایین دست-طرف پایین

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

 

زحمت کش-کارگر-پیشه ور

از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن

خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن

خانه زاد-نوکر-خدمت گزار

جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن
دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

به پول رساندن-فروختن

خلاص-تمام شد-مُرد

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن

تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

تیر در کردن-تیراندازی کردن

راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن

خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن

خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن

چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر

 

چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان

ته دار-پایه دار

 

اروای ننه‌ات(ارواح بابات)

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

 
دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن

این سفر-این بار

توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن

حالا حالاها-مدت دراز

خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند

چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن

جا-رختخواب-بستر

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

خبر چین-سخن چین-جاسوس

خوش خدمتی-خودشیرینی-چاپلوسی

تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت

 

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)

پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن

آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام

دومندش-دوم از آن

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن

آرواره‌ی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)

فال بد زدن

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن
براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر
 

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن

حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

برده خورده-ملاحظه-پروا

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

رم دادن-رماندن-فراری دادن

به لج انداختن-به لجاجت انداختن

چوبدار-گله دار-گوسفند دار

چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد

خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج

اَتَر زدن-فال بد زدن

رده-حرف زشت یا نامربوط

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

توپ در کردن-توپ انداختن

 

دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

راسته چینی-چیدن ساده و آسان

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

پت و پاره-ژنده-فرسوده

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد

پشمالو-دارای موهای بسیار

پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن

دلگرم-علاقه مند-مشتاق

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

خش افتادن-خراش افتادن

خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا

پا به رکاب-آماده ی رفتن

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن

 

چلو چو انداز-شایعه پخش کن

بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن

از زورِ(از شدت، از بسیاری)

آخر‌دست (سر)(بالاخره، سرانجام)

زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت

از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)

پات-بی آبرو-بی تربیت

خلاص-تمام شد-مُرد

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن

 

ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان

خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

آهوی مانده گرفتن(بی‌انصافی کردن، عاجزکشی کردن)

چل ستون-شبستان مسجد

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن
تخم نابسمل لا-حرام زاده

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

 

از قرار-ظاهرن-آن‌طور که پیدا است

آش آلو کردن-خجالت‌زده کردن-کنفت کردن-سکه‌ی یک پول کردن

توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

خوش بنیه-سالم و قوی

الحق و الانصاف(انصافن، حقن)

چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن

تک و دو-دوندگی-درماندگی

پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین

پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز

از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده

آب آتش زده-اشک

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

بامبول-حقه-کلک

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷

خوب-کافی-بسیار
چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن
 

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند

بلا نسبت-دور از جانب شما

دل واپسی-نگرانی-اضطراب

انگشت رساندن-دست‌درازی کردن-دست زدن

اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)
دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت
آدم ثانی(حضرت نوح)

پف کرده-بادکرده-ورم کرده

از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
بی رگ-بی غیرت-بی حس

دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن

چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد

تنبل خان-تن پرور

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن
حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

تپلی-گرد و چاق

دستمال به دست-چاپلوس-متملق

از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به‌ دست آوردن)

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

بازرسی-بررسی و کنترل

تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم

 

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

خارشک-مردم آزار-سادیست

بنده زاده-پسر من

چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند

زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن

 

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

زبان تر کردن-سخن گفتن

چغل خوری-سخن چینی

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن

پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی

به باد دادن- باد دادن

جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد

ته نشست-رسوب

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

آتش بی‌باد-ظلم-می

بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد

پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد