جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد
دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن
چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد
پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس
دست اول-نو و تازه
دوا-واجبی-مشروبات الکلی
بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل
به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد
تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا
رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل
رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن
آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)
بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی
پس کشیدن-به عقب کشیدن
حاضر به یراق-حاضر و آماده
برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن
رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن
به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن
فرض کنیم که
به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن
باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن
حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله
دم بازی-چاپلوسی-تملق
بابت-مورد-زمینه-موضوع
زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش
بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی
آبی از کسی گرم نشدن-بهرهای از کسی نبردن
آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن
آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)
پایین دست-طرف پایین
چشم گود شدن-لاغر شدن
دست علی به همراه-علی یارت باد
دریافت-گرفتن-ادراک
جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا
بد گل-زشت-بد ترکیب
پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن
بلبشو-هرج و مرج-شلوغی
آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر
بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم
چنار عباس علی-متلک بد
زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن
جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون
دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن
خرناس کردن-خرخر کردن در خواب
آش آلو شدن-خجالتزده شدن-سکهی یکپول شدن-کنفت شدن
بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
پر رودگی-پر گویی-پر حرفی
دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد
خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده
از سیر تا پیاز-همه چیز-با همهی جزئیات
خیس کردن-ادرار کردن به خود
حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی
جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن
استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
اختلاط کردن-بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن
پا منبری-شاگرد روضه خوان
خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن
آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرفهای بی سروته و بیربط زدن)
زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد
دوبلور-دوبله کننده
حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
پاگون-سردوشی
آلونکنشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند)
زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد
اَجق وَجق(چیزی با رنگهای تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)
آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفتانگیز کردن)
چله گرفتن-نگا. چله داری کردن
دو دو زدن-تکان تکان خوردن
روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید
خش و خش-نگا. خش خش
اتصالی کردن-در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن
دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن
جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه
خلاص کردن-تمام کردن-کشتن
چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن
خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن
آفت-زن عشوهگر و فتنهانگیز
چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن
حنز پنزر-نگا. خرت و پرت
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق
جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند
ازقحطیدرآمده-گرسنهچشم-آدم ندیدبدید
بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی
پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق
حق-باج سبیل-رشوه
خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن
بوی نا-بوی ماندگی
ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش
خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی
زار-نا به سامان-خراب-بد
پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن
آبکور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)
خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند
چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد
آهو چشم-معشوق-شاهد
پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود
اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)
بار انداختن-توقف و اقامت کردن
چای نیک-قوری و کتری چای
به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن
حرص خوردن-عصبانی شدن
چانه-گلوله ی خمیر نان
بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد
اشک خنک-گریهی ساختگی
جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت
آمیزقلمدون-میرزابنویس-کاتب
خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد
چرکمُرد-پر چرک و کثیف
خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن
آواز دادن(خواستن)
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس
حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان
پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن
از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)
انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت
دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون
به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن
دستِ دلبر-گران قدر-عزیز
چپ رو-تند رو
از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن
راه مکه-کهکشان
چار دیواری-خانه
آفتابهدزد-دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند
تاریخچه-تاریخ مختصر
خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی
چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن
آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود)
زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند
بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران
از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)
پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن
بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن
جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند
تلخه-تریاک-سوخته
زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد
به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن
اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)
آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت
دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی
تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد
چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن
آخرین تحویل(قیامت)
خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن
آش آلو شدن-خجالتزده شدن-سکهی یکپول شدن-کنفت شدن
چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن
از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن
تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی
از دست کسی در رفتن(کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن)
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن
آفتاب چریدن(بیکار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)
پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن
چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن
دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن
خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن
چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی
پوشالی-بی ارزش- بی مصرف
چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت
به سر دویدن- با سر رفتن
بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی
تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن
پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بیغیرت)
خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن
جرینگ-صدای سکه های پول
ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند
رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار
داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران
پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن
حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن
بز دل-ترسو
از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بیاعتبار شدن
آتشخوار-ظالم-حرامخوار
جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن
به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن
دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن
انگشت بلند کردن-اجازهی سخن خواستن
به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن
چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای
اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)
پاری ها-برخی-دسته ای از مردم
دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن
چپ بُر-نوعی اره ی دستی
افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی
اجلبرگشته(کسی که مرگ بهسراغش آمده)
حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن
ته نشین-رسوب کرده
جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد
بیرون روش-اسهال-شکم روش
اَتَر زدن-فال بد زدن
از جنس چیزی بودن
پرت شدن-دور افتادن از مطلب
دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن
چو انداختن-شایعه پراکندن
دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه
پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست
بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند
آبکور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد
خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده
چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن
دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن
پشه زدن-نیش زدن پشه
دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن
برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن
الف الف کردن(قاچقاچ کردن)
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
چقال-مهمل بقال
تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی
از سیر تا پیاز-همه چیز-با همهی جزئیات
تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص
از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)
خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت
تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون
دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
المشنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال
پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن
دندان شکن-قاطع-محکم
آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفتانگیز کردن)
چَرس-حشیش-گرد-بنگ
برده خورده-ملاحظه-پروا
بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی
بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد
دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن
پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن
پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن
خطایی-نوعیز آجر
آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بیبازگشت رفتن)
جبهه-میدان جنگ
دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری
چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن
دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد
چفت کردن-با زنجیر بستن
بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر
خرج تراشی-هزینه درست کردن
جگر خون کردن-رنج بسیار دادن
دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر
آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)
تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن
آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)
پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی
آواز کوچهباغی(آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است)
چنار عباس علی-متلک بد
دود گرفتن-پُک زدن
رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن
خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن
بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن
روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن
از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن
به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن
خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان
تک پران-زن نانجیب
دل-معده
اختلاط کردن(بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن)
اسب چوبین-تابوت
زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن
بغداد خراب-شکم گرسنه
دست نماز-وضو
از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)
از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن
درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها
زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند
پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن
تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن
چغندر پخته-لبو
آن سفر-آن بار-آن دفعه
پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست
پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها
اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست
چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی
جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن
دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون
بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف
دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم
از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)
جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی
راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد
تمدن داشتن-دارای تربیت بودن
این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن
چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن
پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن
تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن
خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت
رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود
خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن
آلت فعل(وسیلهی انجام کار)
آه در بساط نداشتن-سخت بیچیز بودن-بیچاره و بینوا بودن
خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت
ارواح شکمت-ارواح بابات
زیر چاق-حاضر-آماده
پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود
خرج برداشتن-پول لازم داشتن
خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن
روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن
چل زن-زن کوتاه قد
حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن
راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان
از سیر تا پیاز-همه چیز-با همهی جزئیات
دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن
از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)
بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت
چرمی-از جنس چرم
رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش
آب به زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن
از تو بهخیر و از ما بهسلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست
انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن
دور برد-دارای برد زیاد
اخم و تخم(ترشرویی، کجخلقی)
افتادن دست(از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن)
پادگان-سربازخانه
داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند
زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش
خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان
خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع
ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع
دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن
حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن
بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی
خنکای صبح-سحرگاه
پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض
ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بیاعتنایی کردن
پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن
افسارگسیخته-سرکش
دل کندن-دست کشیدن-رها کردن
خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه
خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس
ابتدا به ساکن(ناگهانی، بیمقدمه)
خوب-کافی-بسیار
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)
راست راستی-حقیقتن-واقعن
تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن
جا-رختخواب-بستر
پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن
دیر چسب-دیر آشنا
جان جان-معشوق-محبوب
باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن
بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن
اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)
بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن
آتشی شدن-از کوره در رفتن
از خود در آوردن-دروغپردازی کردن
زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن
بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت
تار و مار-متفرق-پراکنده
چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر
آیهی یاس-آن که بدبینی را به کمال میرساند
دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی
حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی
آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بیبازگشت رفتن)
(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد
تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود
پشت بام-سقف بیرونی بام
درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها
زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن
چک و چیل-لب و لوچه
انگشت رساندن(دستدرازی کردن، دست زدن)
خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی
ارواح شکمت(ارواح بابات)
این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن
حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی
آسمانجل-ندار-بیچیز-کسی که رواندازش آسمان است
چوروک خوردن-چین برداشتن
آهوی خاور-آفتاب
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)
چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن
حجله خانه-اتاق شب زفاف
خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن
جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی
با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم
پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند
خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن
روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن
حال و احوال-وضعیت-کیفیت
چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن
پات-بی آبرو-بی تربیت
به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن
با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی
رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها
به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن
بمیرم-قربان بروم
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟)
در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن
پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن
اسبابچینی(دسیسهچینی، توطئهچینی)
برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر
آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)
بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن
بازداشتگاه-زندان موقت
اسبابچینی(دسیسهچینی، توطئهچینی)
چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن
خود را بستن-پول دار شدن
آتش زیر پا داشتن(بیقرار بودن)
برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری
خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی
دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن
پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن
چش شده ؟-او را چه شده است ؟
دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است
چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند
خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند
به هم زدن-قطع رابطه کردن
زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز
چلو صاف کن-آبکش
آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن
خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر
زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن
جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن
به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست
آدم بیخود(بیشخصیت و بیمعنی)
انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکتهگیری کردن، اعتراض کردن)
بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی
خاطر خواه-عاشق-دل باخته
چله ی زمستان-سرمای سخت
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن
برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک
خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان
دل قرصی-اطمینان
خشکه پلو-کته
دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب
چین چینی-پر چین
داد و هوار-داد و فریاد
پاتی-در هم و بر هم-نامنظم
آینهی هفتجوش-خورشید
دله بازی-رفتار آدم دله
حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ
فرض کنیم که
ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن
استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)
تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)
چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست
دل کندن-دست کشیدن-رها کردن
پاتی کردن-باد دادن خرمن
چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد
پاکاری-شغل پاکار
حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن
خانه آباد-عبارتی برای تحسین است
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
بی رگ-بی غیرت-بی حس
پرند-حرف بی هوده
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن
چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست
جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن
جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد
چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان
آفتابی کردن-پدیدار کردن
آسیابگردان(کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید)
ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه
چغاله بادامی-چغاله بادام فروش
زیر سر داشتن-آماده شدن
دق دلی-دق دل
ریز بافت-پارچه یا فرش طریف
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن
زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن
روی خود کشیدن-رو کشیدن
باریک اندام-لاغر و ظریف
جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن
رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن
تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن
دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن
احوال گرفتن(جویای حال شدن)
پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد
چین-یک بار درو-بک بار چیدن
تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی
حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن
رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن
خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن
چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه
چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری
از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت
آشنا روشنا(دوست آشنا)
دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده
برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن
جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن
زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن
جبهه ی جنگ-میدان جنگ
آتشی شدن-از کوره در رفتن
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
جِر خوردن-پاره شدن
بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند
جا-رختخواب-بستر
انگشتنگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)
زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی
دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر
خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن
دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود
پر و بال-امکان-فرصت
دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر
تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح
از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، بهکلی زیر چیزی زدن)
آیهی یاس-آن که بدبینی را به کمال میرساند
تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن
زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید
پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن
چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند
آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن
چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن
رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن
حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب
خودرنگ-دارای رنگ طبیعی
به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن
آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن
دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن
چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم
تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر
دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت
زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس
خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن
چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی
اهل عمل(کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند)
بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی
بار و بنه-وسایل سفر
خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند
دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بیارزش)
زائو-زنی که زاییده و در بستر است
به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد
خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن
چشمگیر-جالب توجه-با ارزش
دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر
جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ
تک روی-عمل بدون توجه به جمع
ابرو کج کردن-خشم گرفتن
از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است)
تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
از حد (توانایی) خود تجاوز کردن
خر بی یال و دم-احمق-نادان
دلسرد-ناامید-مایوس
آینهی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن
دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع
اجل معلق-مرگ ناگهانی
جفت بودن-در جای خود قرار داشتن
رانده و مانده-بدبخت و وامانده
پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود
آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن
خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن
از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن)
تپلی-گرد و چاق
تراشیده-نازک-قلمی-لاغر
اجاق(دودمان)
زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
ابتدا به ساکن-ناگهانی-بیمقدمه
آفتابهدزد-دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند
خاور زمین-قاره ی آسیا
بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن
زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن
تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا
چرند-حرف پوچ و بی معنی
به آخر خط رسیدن-به پایان کار
دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب
دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن
بوگندو-آدم کثیف و بد بو
خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن
باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه
توالت کردن-آرایش کردن
بند کردن-محکم کردن
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
دسته-ساعت دوازده
چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی
حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار
اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
دو لبه-دارای لب کلفت
دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن