پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن
الفرار-گریز-بگریز !
از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب
حلق آویز-به دار کشیده
درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)
بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه
چشم زاغ-بی شرم
رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن
تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید
رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن
ابرو فراخی(خوشدلی، گشادهرویی)
خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند
آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن
حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن
خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود
چشم خوردن-نظر خوردن
آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)
جا دار-وسیع-فراخ
دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
اله و بله(چنین و چنان)
تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن
اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)
نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن
رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن
بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند
چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن
زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن
بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر
تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار
پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن
جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن
باز شدن مچ-لو رفتن دروغ
پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او
حیوون-نگا. حیوان
به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن
تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن
حرف نشنو-خیره سر و یکدنده
در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن
خودمانی-صمیمی-یکدل
به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن
تردستی-مهارت-شعبده بازی
از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بیحوصله شدن)
بده اون دستت-آی زکی !
حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن
چین و چوروک-چین و شکن
رده-حرف زشت یا نامربوط
راپرت-گزارش-خبر
افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)
تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره
پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود
تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن
چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو
از قرار-ظاهرن-آنطور که پیدا است
حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن
چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن
آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)
به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است
چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده
بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی
امن و امان(بدون بیم و هراس)
پول و پله-پول
حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد
پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است
چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن
چای نیک-قوری و کتری چای
چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره
بیخود-بی مصرف-بدرد نخور
ار زبان کسی-از قول کسی
پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن
بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره
خودی-آشنا
از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن
ترش کردن-عصبانی شدن
آب تاختن(پیشاب کردن)
چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن
خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه
زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!
تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر
از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)
دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن
هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار
به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان
پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن
رمبیده-خراب شده-فرو ریخته
تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته
آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع
راه اندازی-راه انداختن
بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن
دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده
بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن
خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت
پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن
زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند
آینهی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن
جلز-نگا. جز
رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی
چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن
دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن
به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن
دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی
تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن
دارا-ثروتمند
از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)
چرک کردن-عفونت کردن زخم
برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
تپل-چاق-گوشت آلود
ریشو-دارای ریش بلند
ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه
پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن
زپرتو-ضعیف-بی دوام
از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن
خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن
آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن
خارشک-مردم آزار-سادیست
اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن
ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف
دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن
از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)
روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن
در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن
آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)
آجرپاره(جواب کسی که بهجای بله میگوید آره)
زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن
چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن
در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
اجاق(دودمان)
آب آتش زده(اشک)
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
پاسور زدن-پاسور بازی کردن
احوال گرفتن(جویای حال شدن)
چاییده-سرما خورده-زکام گرفته
دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او
خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده
پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن
آمده-شوخی و لطیفه
از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)
آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند
خلاص-تمام شد-مُرد
چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن
چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن
آب سیر-جانور خوشرفتار
چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب
روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی
داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند
چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند
در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن
جگر خون کردن-رنج بسیار دادن
خواربار-ارزاق-خوراک
بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش
دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری
چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ
به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست
رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن
زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن
زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن
به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن
پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد
اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن
بنا بودن-قرار بودن
بنده زاده-پسر من
بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن
دوره-مهمانی-زمانه
تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن
جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن
تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن
رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن
تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است
خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری
دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند
آب شیراز(شراب)
دوام آوردن-استقامت کردن
اختلاط کردن-بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن
زیر دُم سُست-زن منحرف
دست به کار شدن-آغاز به کار کردن
آت و آشغال-وسایل کهنه و بیمصرف
چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک
بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه
چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
خرکار-پرکار
رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم
پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن
درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا
برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت
آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل
دست پاک-درستکار
پادگان-سربازخانه
پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی
اصول دین پرسیدن(سوالپیچ کردن)
خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف
رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن
چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند
چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن
پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن
خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن
حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)
حضرت عباسی-راست و درست
بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا
زود رنجی-نازک دلی-حساسیت
بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.
خل و ول-دیوانه-ساده لوح
از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به دست آوردن
چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن
در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن
پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن
پشتک-پرش از پشت
آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود
زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده
آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)
تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن
دوا قرمز-پرمنگنات
جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن
چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن
آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بیبازگشت رفتن)
به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
خش افتادن-خراش افتادن
روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن
تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ
چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو
حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن
ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بیاعتنایی کردن)
آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا
بارانداز-جای پیاده کردن بار
آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود)
بنا گذاشتن-قرار گذاشتن
پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن
راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن
استخوانبندی-درست کردن انگاره و طرح
بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد
از جگر گذشتن-نامردی کردن
پیاله فروشی-میخانه
دلمه شدن-بسته شدن
زرد گوش-بی رگ-ترسو
خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی
خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه
اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی
ته بر کردن-از ته بریدن
چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا
خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک
خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن
پس بودن-عقب افتادن از دیگران
چشم شور-آن که چشم زخم زند
چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده
چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن
افندی پیزی(بهظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)
دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری
اصحاب منقل-اهل گفتوگو و سخن
جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند
فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگبینی احمقانه داشتن)
از گرد راه رسیده-تازهوارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن
آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار
حق الزحمه-دستمزد
دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق
تپلی-گرد و چاق
به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو
حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم
تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن
بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی
دستِ چپ-سمت چپ
رخصت خواستن-اجازه خواستن
پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن
آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن
دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر
با محبت-زود جوش و مهربان
زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن)
اتر خان رشتی-آدم پرافاده
دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
بنا بودن-قرار بودن
خربان-صاحب خر-خرکچی
آب بردار(دوپهلو، کنایهآمیز)
تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن
تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن
خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد
زحمت کشیدن-کار کردن
دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن
بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن
چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب
پیسی-بد رفتاری-آزار
خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن
دُنگی-دانگی
بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن
پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن
در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن
بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند
زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن
پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن
تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت
دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار
خواب و خوراک-خورد و خواب
پیه آوردن-چاق شدن
چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار
روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن
با محبت-زود جوش و مهربان
از اوناش نبودن ( فقط بهصورت منفی)(از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است)
روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن
رنگ شدن-گول خوردن
باب دندان-مناسب طبع و حال
از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن
اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)
جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش
آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه
توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز
زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن
رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن
حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن
خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک
ته نشین شدن-رسوب کردن
رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی
بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی
دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون
بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن
خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن
از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
خانه یکی-صمیمی و یکدل
ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق
خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد
پاتی-در هم و بر هم-نامنظم
تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری
توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن
به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن
راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن
چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد
به جا آوردن-شناختن
آبزیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)
جبهه-میدان جنگ
حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری
اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)
تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن
در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم)
دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی
بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری
اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن
جزغاله-سوخته-زغال شده
تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن
دام پزشک-پزشک حیوانات
بنا گذاشتن-قرار گذاشتن
تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن
بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم
روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن
در چاه افتادن-فریب خوردن
پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود
چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند
دُنگی-دانگی
خوشبختانه-از حُسن اتفاق
خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا
زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه
با خدا-خداشناس-مومن
دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند
خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن
خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب
برادر دینی-هم کیش-هم مذهب
آبی از کسی گرم نشدن(بهرهای از کسی نبردن)
از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بسانداز خرج کردن
چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش
خودخوری-حالت خودخور
اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی
رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن
تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان
دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن
تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن
از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)
درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز
اما(اشکالتراشی، ایجاد شبهه)
بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن
دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده
آلکلی-معتاد به الکل
خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر
تحصیل کرده-درس خوانده
پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن
خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما
زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن
پهن شدن آفتاب-روز شدن
رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.
رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن
جهیزیه-نگا. جهیز
زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن
پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن
از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)
دست فروشی-شغل دست فروش
ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن
تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی
چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور
بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
اُزبَک-بیریخت-ژولیده-ازخودراضی
پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن
آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)
آبِ دندان-حریف ساده
زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش
دیر کرد-تاخیر-تعویق
آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن)
از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)
ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است
به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن
پایین دست-طرف پایین
زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن
پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن
زحمت کش-کارگر-پیشه ور
از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن
پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن
خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن
خانه زاد-نوکر-خدمت گزار
جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن
دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن
به پول رساندن-فروختن
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی
حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن
تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی
راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن
چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن
دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون
بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر
چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان
اروای ننهات(ارواح بابات)
جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران
دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن
این سفر-این بار
توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن
حالا حالاها-مدت دراز
خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند
جا-رختخواب-بستر
چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان
تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت
به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن
آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)
پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن
دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن
به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن
به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن
خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد
آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن
آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام
دومندش-دوم از آن
زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن
آروارهی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)
فال بد زدن
چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن
براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت
اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم
خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر
بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی
باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن
زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس
حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن
زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند
برده خورده-ملاحظه-پروا
چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن
رم دادن-رماندن-فراری دادن
به لج انداختن-به لجاجت انداختن
چوبدار-گله دار-گوسفند دار
چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد
خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج
اَتَر زدن-فال بد زدن
رده-حرف زشت یا نامربوط
آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)
توپ در کردن-توپ انداختن
دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه
دُم کلفت-پول دار-مقتدر
ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن
پت و پاره-ژنده-فرسوده
دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است
به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد
پشمالو-دارای موهای بسیار
پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)
خش افتادن-خراش افتادن
خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا
پا به رکاب-آماده ی رفتن
برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن
چلو چو انداز-شایعه پخش کن
بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق
چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن
خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد
چله گرفتن-نگا. چله داری کردن
از زورِ(از شدت، از بسیاری)
آخردست (سر)(بالاخره، سرانجام)
زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت
از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)
پات-بی آبرو-بی تربیت
خلاص-تمام شد-مُرد
زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن
تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن
ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن
حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی
خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
اصل کاری(مهمترین چیز یا شخص)
تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن
دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن
بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان
خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن
پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند
آهوی مانده گرفتن(بیانصافی کردن، عاجزکشی کردن)
خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن
تخم نابسمل لا-حرام زاده
دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن
خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن
ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع
تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب
از قرار-ظاهرن-آنطور که پیدا است
آش آلو کردن-خجالتزده کردن-کنفت کردن-سکهی یک پول کردن
توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد
بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده
خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل
دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل
چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن
تک و دو-دوندگی-درماندگی
پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن
پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن
از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)
افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)
روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن
تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده
آب آتش زده-اشک
بامبول-حقه-کلک
شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
خوب-کافی-بسیار
چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن
پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن
چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند
بلا نسبت-دور از جانب شما
دل واپسی-نگرانی-اضطراب
انگشت رساندن-دستدرازی کردن-دست زدن
اِرا(هنگامی که کسی نمیتواند و یا نمیخواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز میگوید)
دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت
آدم ثانی(حضرت نوح)
پف کرده-بادکرده-ورم کرده
از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
بی رگ-بی غیرت-بی حس
چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد
تنبل خان-تن پرور
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن
حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن
تپلی-گرد و چاق
دستمال به دست-چاپلوس-متملق
بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند
تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی
پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن
تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی
بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم
دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن
خارشک-مردم آزار-سادیست
بنده زاده-پسر من
چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند
زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن
دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو
زبان تر کردن-سخن گفتن
چغل خوری-سخن چینی
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن
از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن
به باد دادن- باد دادن
جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد
ته نشست-رسوب
ای داد بیداد-کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند
آتش بیباد-ظلم-می
بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد
پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد